Friday, August 29, 2008

شعر من بمان با من

میکشد مرا هرجا
هرکجا که می خواهد
میبرد مرا تا دور
تا دیار تنهائئ
تا ورای شیدائی.

کرده است مرا افسون
تاروپود من، دست اش
میبرد مرا با خود
تا سرای رویا ها
تا عمیق دریا ها
تا به بال ابر خیال
تا دیار عشق و جنون.

میکشد مرا با خود
هر کجا که می خواهد.

لحظه های بودن را
من از این کشش دارم
گرچه میکشد من را تا ورای رسوائی

من به عشق تو زنده
ترک تو نخواهم کرد
شعر من بمان بامن
تا جنون وشیدائی.

تورنتو
2008 21 اوت

Labels:

Thursday, August 21, 2008

پرواز تورج نگهبان




یکی دیگر از آخرین اسطوره های ترانه سرا ئی نوین ایران در نیمروز بیستم اوت 2008 درلس آنجلس دیده از جهان فرو بست.
تورج نگهبان عاشق و شیفته ایران و یکی از ستون های ماندگارترانه سرائی ایران که آرزوی همیشگی اش دیدار مجدد خاک ایران بود این آرزو را مانند بسیاری از هم وطنانش با خود به پرواز در آورد.
استاد تورج نگهبان در سال 1311 دراهواز متولد شد. آموزش ابتدائئ را در خرمشهر وشیرازوادامه آنرا در دبیرستان فیر وز بهرام تهران وپس از آن در دانشگاه تهران تا درجه فوق لیسانس در رشته جامعه شناسی ادامه داد.
استاد تورج نگهبان بیش ازپنجاه سال در ترانه سرائی و موسیقی ایران قلم زدو خدمات ارزنده واثار ماندگاری رابرای ما به یادگار گذاشتند وسه نسل از فارسی زبانان، ترانه های او را زمزمه کرده و میکنند.
در اوایل دهه 30 جزو ترانه سرایان جوان برادیو صدای ایران راه یافت وبا پیدایش برنامه گلهاجزو ترانه سرایان آن برنامه بود.
تورج نگهبان بغیر از ترانه هایی که بر روی فیلم های سینمائئ گذاشت بیش از هفتصد ترانه با شفارش رادیو به آرشیو موسیقی ایران تقدیم نموده که از ترانه های ماندگار ایرانی است.او کار ترانه سرائی را از نخستین سالهای دبیرستان با همایون خرم،امین الاه رشیدی،ایرانپوروزنده یاد مجید وفادارآغاز واولین ترانه هایش به سفارش رادیو صدای ایران با صدای زنده یاد استادمحمود کریمی،امین الاه رشیدی،منوچهر همایون پوروزنده یاد داریوش رفیعی از رادیو پخش شد.
نخستین ترانه های خانم مرضیه با آهنگهای زنده یاد مجید وفادار و مهندس همایون خرم باکلام تورج نگهبان همراه بوده است
.بیشترین این ترانه ها با موسیقی زیبای استادان برجسته ای چون زنده یادان مرتضی محجوبی،جوادمعروفی،مجیدوفادار،حبیب الاه بدیعی،زرین پنجه،پرویزیاحقی ،همچنین انوشیروان روحانی و یار همیشگی اش مهندس همایون خرم واهنگسازانی دیگر همراه بوده است
در کارنامه پر بار هنری اوترانه های زیبا یست که توسط خوانند گان معروفی در موسیقی اصیل ایرانی و پاپ خوانده شده، از جمله پوران،هایده،بنان،داریوش رفیعی،دلکش،مرضیه،الهه،مهستی،رامش،گوگوش،گیتی،مهرپویا،نوری،ویگن،عارف،داریوش،
ابی،ستارو...
تورج نگهبان در زمینه روزنامه نگاری نیز از سالهای نو جوانی فعال بوده واز آخرین فعالیت های مطبوعاتی او سر دبیری مجله دستاورد در زمینه میراث های فرهنگی هنری است که در تهران چاپ و منتشر میشد وسردبیری مجله گویای صدا با همکاری علیرضا میبدی که در ماه های اول انقلاب بعنوان نشریه ای مخالف ضبط و پخش میگردید از ابتکارات اوست.
تورج نگهبان درهجرت نا خواسته دور از وطن نیز بیکار وساکت ننشست ودر تلوزیون های ماهواره ای راجع به موسیقی و هنر ایران تا لحظ های اخر برنامه های جالبی تهیه و اجرا مینمود.
روانش شاد باد
سروده زیر را ذسامبر 2005 برای ایشان نوشتم که در بزرگداشتشان که به همت رادیو صدای ایران و برنامه دریچه که اینجانب تهیه کننده ومجری ان بودم تقد یمشان شد را با هم می خوانیم



عزیز بی بد یل من

به تورج نگهبا ن

تو خط به خط ترانه ای .......... کلام عاشقانه ای

تو خود نسیم صبح وصل ..........خیال شاعرانه ای

صفای دلکش غزل .......... طلوع عارفانه ای

عزیز بی بد یل من ..........تو روح هر ترانه ای

سحر کجا و روی تو .......... سماء بی کرانه ای

شفق کجا، فلق کجا .......... نجیب بی بهانه ای

چه گویمت عزیز من ..........نشان هر نشانه ای

دوم دسامبر دو هزارو پنج
تورنتو کانادا

Labels:

Tuesday, August 19, 2008

مورچگان

ایکاش این نفت را نداشتیم
دکترمحمد مصدق

می خواهم از مورچگان بیاموزم
تو هرگز به آنها نگاه کرده ای؟
تو میدانی چگونه زندگی میکنند؟
-آرام،منظم
بدون جنگ وستیز.

وقتی به کوچه میآیم،
گیجم،مبهوت و سرگردان
به چپ،به راست
میانه یا دنباله رو
به کدام جهت باید رفت؟

آه... زندگی چقدر زیبا خواهد بود،
اگر به راه مورچگان رویم
پر کار،پرتلاش
منظم وبا غرور.

آنها از بوی نفت گریزانند
به نفت نمی اند یشند
زیرا،میدانند که نفت،
آوارگی، بدبختی، کشتاروغارت بدنبال دارد.

آیا تو هرگز مورچه ای را،
از این سوی حیاط بسوی دیگر کوچ داده ای؟
به خاک نمی اندیشند،
همه چیز را با هم تقسیم میکنند
حتی مورچه ضعیف ومریض هم
سهمی دارد
جائی دارد
خانه و کاشانه ای دارد

می خواهم از مورچگان بیاموزم.
زنبور را دوست ندارم
رهبر دارد
سپاهی و سرباز دارد
نیش می زند،می کشد
مامور شکنجه دارد.
زندگی مورچگان را دوست دارم
چه زیبا و صلح آمیز است.

بیست وهشتم مرداد ماه 1360
تهران

Labels:

Wednesday, August 13, 2008

نامه

نازنینا
(از بی خبری)
نگرانت بودم

با خودم میگفتم:
شاید رنجیده؟
یا که ابریشم احساس لطیفش
به غمی پیچیده؟

باز میپرسیدم:
نکند روح ظریفش
کمی آزرده شده؟

نگرانت بودم
چونکه در دفتر ایامت نیز
شعری تازه نبود

تا که امروز رسید
نامه ات با عکسی

شدم آسوده،
سلامت باشی
.
تورنتو
ششم امرداد 87

Labels:

Thursday, August 07, 2008

دیشب چوهرشبی

در غیبت حضور تودیشب
چو هرشبی
تا دیر گاه تیره و تاریک
بس واژه های حسرت
خشکید بر لبم

خشکید و نا شکفته بدامان راز شب
پوسید بر لبم

تنها مرور خاطره ها بود وزهره بود
همراه من
تا سپیده وپیروزی فلق.

تورنتو
سوم اوت 2008

Labels:

Saturday, August 02, 2008

یاد شاپور بختیار و انقلاب مشروطه گرامی باد

www.asgharagha.com
جمعه 11 مرداد 1387
ياد شاپور بختيار و انقلاب مشروطه گرامي باد!
آنکه «لائيسيته» را فرياد زد و جدائي دين و دولت را خواستار شد. آنکه به شاه اعتراض کرد که نبايد تقويم ايراني را تغيير ميدادي. آنکه به آيت‌الله خميني گفت که برايت در قم واتيکان درست ميکنيم. آنکه فکرش به اين چيزها ميرسيد و حرفش را ميزد، «نوکر بي‌اختيار» لقب گرفت. آنهم از سوي کساني که خود نوکران بي‌اختيار و بلکن بي‌خبر «ايدئولوژي» و مذهب بودند.
روزي که سر بريدندش (پانزدهم مرداد) فرداي مشروطيت بود!
ياد کشته‌شدگان انقلاب مشروطه و ياد شاپور بختيار را گرامي ميداديم.

روزگاري روزگاري داشتيم
روزگاری روزگاری داشتيم .......... بهر خود شهر و دیاری داشتیم
کنج دلهامان به باغ آرزو ............ بهر آزادی بهاری داشتیم
نهضت مشروطه مان گر مرده بود .......... لااقل بهرش مزاری داشتیم
وارث صد جور بیماری شدیم .............. گرچه دکتر بختیاری داشتیم .....

روزگاري روزگاري داشتيم
اين سروده را به مهندس حميد ذوالنور، ياروفادار بختيار تقديم کرده‌ام.

روزگاری روزگاری داشتيم
بهر خود شهر و دیاری داشتیم

در خيابان راه ميرفتيم ما !
ترس کی از پاسداری داشتيم

هیچکس کاری به کار ما نداشت
دست اگر در دست یاری داشتیم

غم به دلها بود اما در عوض
همرهان غمگساری داشتیم

کنج دلهامان به باغ آرزو
بهر آزادی بهاری داشتیم

حرف قانون اساسی میزدیم
هم شعوری هم شعاری داشتیم

نهضت مشروطه مان گر مرده بود
لااقل بهرش مزاری داشتیم

در پی احیای آنچه رفته بود
وه چه عزم استواری داشتیم

حیف شد که عاقبت برعکس شد
هرچه بهرش انتظاری داشتیم

چاه را ناکنده بر سر میزدیم
ما که مسروقه مناری داشتیم

وارث صدجور بیماری شدیم
گرچه دکتر بختیاری داشتیم

او برای ما الفبا مینوشت
ما نظر بر نقش ماری داشتیم

او ز لائیسیته‌اش میگفت و ما
با امام خود قراری داشتیم!

عاقلی حرفی زد و در معنیش
حیرت دیوانه واری داشتیم

هادیا از خاطرات تلخ خویش
کاش امکان فراری داشتیم

سروده زیبای هادی خرسندی
www.asgharagha.com

Friday, August 01, 2008

باز کن پنجره را

باز کن پنجره را
نفس روح نواز سحری باز د مید

باز کن پنجره را
تاببینی که فقط باغچه کوچک ما در دیماه
پر ز شقایق گشته
عطر شب بوو گل یخ
همه جا پر گشته

تو که خود میدانی
باغچه کوچک ما تا د یروز
خشک و ویران شده بود

باز کن پنجره را چون امروز
د یگر از سایه زاغان هم،
اثری در باغچه نیست
جای آن سایه رقص شاپرک هاست
لرزش قطره شبنم بر گل
نفس سبز علف ها جاریست
باز کن پنجره را
همه جا عطر شقایق جاری است
باز کن پنجره را

تورنتو
دسامبر2002

Labels: