Saturday, January 31, 2009

بشکن مهرسکوت

به دکتراحمدابومحبوب
وای از این خانه
که ازغفلت ما زندان شد
این ننگ است،
من وتو،ما باید شد.

قفل از گردن ترس ات واکن
همه حنجره ها خونین است
از نوک گنجشکان خون جاریست
و درختان صنوبر،
شده اند چوبه دار.

وای از این خانه
که از غفلت ما ویران شد
بشکن مهر سکوت
من و تو،ما باید شد.

تورنتو- امرداد1386

Labels:

Saturday, January 24, 2009

درسوگ ایرج عماد


در سوگ ایرج عماد
امیر مهیم
چهارشنبه, 02 بهمن 1387

شهروند 1213 ـ پنجشنبه 22 ژانویه 2009
www.shahrvand.com


نوژن تنها پسرش به من زنگ می زند و می گوید:

پدر در کماست.

به دیدنش می روم، در طول راه مروری بر فعالیتهای چندین و چند ساله اش می کنم. از خودم می پرسم: آیا دوباره او را در آپارتمان کوچکش خواهیم دید تا به بحث و گفت و گو بنشینیم؟ سرمای لعنتی امان نمی دهد، هنوز نمی دانم با چه صحنه ای روبرو خواهم شد. خودم را برای دیدن یک واقعیت تلخ آماده می کنم و به دوستان دیگر زنگ می زنم. به بیمارستان که می رسم جثه نحیفی را می بینم که بر روی تخت دراز کشیده و به سختی نفس می کشد و پسر و همسرش دستانش را در دستان خویش می فشارند.



چند سالی بود که با سرطان می جنگید و شگفتا از خرافه ستیزی، فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی اش دست بردار نبود.

گویی این بار مسئله جدی بود. شیمی درمانی هم دیگر کارساز نیست، اما م. آشنا تسلیم ناپذیر است و تعهد فرهنگی و روزنامه نگاریش را فراموش نمی کند، می نویسد و می نویسد.



بعدازظهر 17 ژانویه است، هوا گرفته و عبوس و برفی است.

اگر چه با قلم نزدیکی و رفاقت داری، ولی گه گاهی دیده ای که قلم با تو لجبازی خاصی دارد و با فکر و اندیشه ات همسو نمی شود و اکنون آن زمان است که قلم به راحتی بر صفحه کاغذ نمی چرخد، نافرمانی می کند. شاید خیال دیگری دارد، نه می دانم که دوست مشترک ما برایش سخت است که فقدان رفیقی صمیمی را ثبت کند. می داند که چند روزی است که می خواهم بگویم ایرج عماد هم به هزار سالگان پیوست.

او از دور تاکنون می نوشت، سرسخت و بی وقفه، خرافه ستیز و خردگرا بود. نوشتن برایش نان و آبی نداشت که سمت و سویی بگیرد. عاشق وطن بود و مسئولانه قلم می زد اگر مقالاتش را می خواندی و یا روزانه به وبلاگش سر می کشیدی فریاد اعتراضش را در مقابل بی عدالتی های کنونی از لابلای جملاتش می شنیدی. او شجاعانه می نوشت و بر این باور بود که باید آگاهی لازم را داشته باشیم.

قلبی مهربان داشت و روحی فداکار. اگر گاهی تند می شد، شاید به دلیل فشارهایی که رنجش می داد بود، و لحظه ای نگذشته بود که به هر بهانه ای دوباره تماس می گرفت و به دیدارت می آمد.

عشق و اندیشه و تفکرش رهایی میهن از یوغ هر گونه استبداد، و استقلال و آزادی و خردگرایی هموطنانش بود. به درستی یکی از مبارزان سرسخت خرافه پرستی و مردم فریبی بود. با جهل و استبداد رفاقتی نداشت و خردگرا بود و در انتهای مقالاتش این جمله به چشم می خورد.

ایرانی بیدار شو

ایرج عماد، م. آشنا را می گویم از فعالان و دلسوختگان فرهنگی و مطبوعاتی مان که در اکثر فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی، هنری و سمینارها شرکت داشت و با دیگر فعالان همگام بود و حضوری مثبت و متداوم داشت. یادش و خاطرش همیشه گرامی خواهد بود.

Labels:

Saturday, January 17, 2009

گفتگو با احمد سخاورز کاریکاتوریست معاصر


BBC
22:29 پنج شنبه 15 ژانويه 2009 - 26 دی 1387
گفتگو با احمد سخاورز؛ کاریکاتوریست و نقاش ایرانی
امیر مهیم

روزنامه نگار، تورنتو


احمد سخاورز، هنرمند و روزنامه نگار ایرانی ساکن کانادا
احمد سخاورز هنرمند و روزنامه نگاری ایرانی است که پس از انقلاب به کانادا مهاجرت کرد و در سه دهه گذشته به فعالیت های هنری خود در تورنتو ادامه داده است.

آقای سخاورز سابقه فعالیت در زمینه های کاریکاتور، نقاشی، طراحی و روزنامه نگاری رادیویی را در کارنامه خود دارد.

او فعالیت خود را در نوجوانی با هفته نامه فکاهی توفیق شروع کرد و سپس تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ با موسسه اطلاعات و نشریات دیگر همکاری داشت و دو سالی هم سردبیر اخبار رادیو ایران بود.

احمد سخاورز پس از مهاجرت به کانادا به نقاشی از طبیعت و مجسمه تراشی رو آورده است.

آقای سخاورز به تازگی در نمایشگاهی در تورنتو آثار خود را در زمینه نقاشی و مجسمه تراشی به نمایش گذاشت. به این مناسبت با او گفتگویی داشتیم که در زیر می خوانید:

سوال: فرود و فراز فعالیت هنری و روزنامه نگاری خود را چگونه بررسی می کنید؟
احمد سخاورز: شروع کارم با طراحی بود. نشریاتی چون توفیق و حاجی بابا باعث شد من به خط کشی و طراحی رو بیاورم و از اکثر آنها کپی می کشیدم. این باعث شد به نشریه توفیق مراجعه کنم و کارهایم را نشان دهم. آنها که علاقه ام را دیدند این امکان را به من دادند تا در جلساتشان حاضر شوم. کارمن با توفیق به عنوان کارآموز شروع شد ولی اجرای طرح هایم بسیار قوی بود و حتی یادم هست مقداری از آگهی ها را من مصور می کردم. این همکاری رسمی یا غیر رسمی من یک سال طول کشید.

پس می توان گفت که توفیق نشریه ای بود که به استعداد های جوان امکان و میدان می داد؟
البته خیلی وارد به کار بودند و دلسوز، من هم از کار با توفیق بود که با نحوه و تکنیک کاریکاتور آشنا شدم و عملا زمینه کاری من در توفیق پی ریزی شد.

شما یک زمان هم به طور رسمی کاریکاتوریست روزنامه اطلاعات شدید؟
قبل از این که با اطلاعات همکاری کنم، با یک سری نشریات مختلف و به صورت پراکنده کار کردم . مثلا دوست مشترکی مثل آقای پورثانی که از طنز نویسان همکار در توفیق بود، از آنجا بیرون آمده بود و برای امید ایران می نوشت؛ احتیاج به کاریکاتور داشت که به سراغ من آمد. از طریق او به امید ایران رفتم و رفته رفته شروع کردم با نشریات موسسه اطلاعات مانند اطلاعات هفتگی و فردوسی کار کردن. این کار چند سال طول کشید تا کار من پختگی خودش را پیدا کرد و مستقل شد و من توانستم به عنوان یک کاریکاتوریست مستقل خودم را عرضه کنم. پس از چند سال روزنامه اطلاعات به من پیشنهاد کرد به عنوان کاریکاتوریست رسمی روزنامه شروع به کار کنم.

به خاطر دارم آن زمان یک خط کشی ایجاد شده بود بین کاریکاتوریست روشنفکری و مطبوعاتی. آقای جواد مجابی با این خط کشی مخالف بود؟

از آثار احمد سخاورز
فکر می کنم آن زمان این خط کشی در تمام زمینه های هنری که مقداری نو گرایی داشت، دیده می شد. یک بخش از منتقدین بیشتر به دلیل مطرح کردن خود دنبال حمایت کردن از این نوع مسایل بودند. متاسفانه برخی از این گروه ها این قضیه را به قیمت سرکوب کردن کارهای دیگر دنبال می کردند.

این ماجرا دامنه اش به کاریکاتور نیز کشیده شده بود و این طبقه بندی را کرده بودند که کارهایی که به مسایل روز ربط پیدا می کرد و برای مردم بود بر چسب بازاری بهش زده می شد و به کارهای دیگر روشن فکری می گفتند. مجابی از معدود منتقدینی بود که به کاریکاتور مطبوعاتی ارزش و بها می داد و خوشبختانه پس از گذشت سال ها ثابت کرد به صرف ارتباط یک کار با مسایل روز، از ارزش آن کاسته نمی شود.

پس از گذشت سی سال آیا کار جوان ها را دنبال می کنی؟ آیا این امیدواری هست که در این رشته هنری نام هایی همسان اردشیر محصص، کامبیز درم بخش، لطفی و سخاورز را ببینیم؟
مسلما. من ارتباط دورادوری با صحنه کاریکاتور ایران دارم و بر خلاف آن چیزی که ما تصور می کنیم، تعداد کاریکاتوریست هایی که الان در ایران داریم واقعا زیاد هستند. شاید محیط، محیط مناسبی برای این نوع کار نباشد ولی صدها کاریکاتوریست جوان در ایران هستتند که کارشان از نظر تکنیکی خیلی خوب است. در گذشته و زمانی که ما کار می کردیم، تعدادمان از انگشتان دست تجاوز نمی کرد.

با تلاشی که بچه ها در ایران می کنند سطح کار را بالا نگهداشته اند ولی از نظرعرضه، مکان ارائه کارها عوض شده است. کاریکاتوریست ها بیشتر کارشان را در گالری ها عرضه میکنند نه در مطبوعات. علت آن این است که فضا، فضای ابراز عقیده نیست
احمد سخاورز
در ایران همه جوانند و بعضی از آنها تا آنجایی که من می دانم کارشان ارزش بین المللی دارد .

اما در رابطه با اینکه همشانه نسل ما شوند؛ من معتقدم انجام این کار یک بخش قضیه است و تداومش یک بخش دیگر که تا چه حد دوام بیاورند. این دوام آوردن یک مقداری مربوط به شخص می شود و یک مقدار مربوط به حال و احوال و وضعیت اجتماعی و سیاسی هم هست. الان چیزی که برای من باعث خوشحالی است، این هست که با تلاشی که بچه ها در ایران می کنند سطح کار را بالا نگهداشته اند ولی از نظر عرضه، مکان ارائه کارها عوض شده است. کاریکاتوریست ها بیشتر کارشان را در گالری ها عرضه می کنند نه در مطبوعات. علت آن این است که فضا، فضای ابراز عقیده نیست.

شما زمانی که ایران را ترک کردید، مدتی در لندن بودید و با نشریاتی چون اصغر آقا و قبل از آن با چلنگر و آهنگر همکاری کردید. در این باره توضیح دهید.
چلنگر که هیچ وقت منتشر نشد ولی آهنگر قبل از انقلاب و هم زمان با آن شروع به انتشار کرد. در بدو شروع هدف این بود که چلنگر آغاز به کار بکند ولی به دلیل مشکلاتی که از نظر ارتباط مستقیمش با حزب توده بود این امکان برقرار نشد و حزب توده مایل نبود چلنگر آغاز به کار کند چون نمی توانستند کنترلش کنند. به هر حال، قرار شد نشریه ای مشابه و به نام آهنگر منتشر شود. تا زمانی که در ایران بودم با آن همکاری داشتم و پس از خروج از ایران و زمانی که امکان انتشار آن در ایران نبود، به مدت دو سال و به همراه دوستانی مانند آقای محجوبی آن را در تبعید منتشر کردیم.

آثار شما برنده دوجایزه بزرگ شده است. یکی جایزه مسابقه بین المللی مونترال و دیگری جایزه تمبر زیستگاه حیات وحش.
اولی یک جایزه نقدی بود و قبل از انقلاب برنده شدم. زمانی که وارد کانادا شدم با من تماس گرفتند و جایزه را دریافت کردم. عملا همان جایزه راه گشای کار هنری و همکاری من با بعضی از نشریات کانادا مانند تورنتو سان شد و مدت محدودی با این نشریه همکاری کردم.

جایزه بعدی به دوران نقاشی من مربوط می شود. چون فعالیت کاریکاتوری من از سال ۱۹۸۰ که به اینجا آمدم تقریبا کم شد و کار نقاشی من شتاب بیشتری گرفت. این جایزه که شما اشاره کردید، مسابقه ای سالانه است که در سراسر کانادا برگزار می شود و نقاشانی که به آنها تصویرگران حیات وحش می گویند، در این مسابقه شرکت می کنند. از طرحی که برنده می شود، به عنوان تمبر کانادا استفاده می شود و از محل فروش آن تمبر حفاظت از محیط زیست کمک می شود. کار من در سال ۱۹۹۶ برنده شد و بر تمبر کانادا نقش بست.

حالا که بحث ما به نقاشی کشید، بگویید چطور شد شما یک گرایش کلی به نقاشی و مجسمه سازی پیدا کردید و بیشتر آثارتان در این زمینه است و در خلق کاریکاتور فعالیت کمتری دارید؟

از آثار احمد سخاورز
دلیلش نبودن عرصه مناسب برای من بود. یعنی نشریه مناسبی که بتوانم با آن همکاری کنم نبود. به دلیل آشنا نبودن به وضع سیاسی و اوضاع مملکت جدیدی که در آن وارد شده بودم، مشکل بود بتوانم جایگاهی رسمی به عنوان کاریکاتوریست مطبوعاتی در یک روزنامه پیدا کنم. ولی کار نقاشی برای من به آن صورت مشکلی نداشته چون من همیشه نقاشی می کردم. من همیشه در کار نقاشی ام طبیعت گرا بوده ام یعنی سبکی که همیشه دنبال کرده ام، سبک رئال بوده است. سبکی است که در ارتباط سوژه های است که آدم می تواند ببیند و با آن ارتباط برقرار کند.

یعنی بیشتر طبیعت و دنیای وحش؟
چیزی که بیشتر از همه توجه من را جلب کرد طبیعت زیبای کانادا بود و خوشبختانه اواسط دهه هشتاد دوره شکوفایی حمایت از محیط زیست در شمال آمریکا بود.

از چه زمانی مجسمه سازی کردید؟
مجسمه سازی عمر زیادی در کار من ندارد. حدود ده سالی است با این هنر از طریق شرکت در نمایشگاه ها آشنا شدم و از آن برای تکمیل کار نقاشی استفاده کردم. من نیاز داشتم حیواناتی را که با آنها کار می کردم را به صورت سه بعدی در اختیار داشته باشم تا بتوانم در نورهای مختلف آنها را مطالعه کنم. رفته رفته گرایش من به طرف مجسمه سازی بیشر شد تا جایی که این نیاز را احساس کردم که باید قضیه را جدی دنبال کنم و به کالج هنر انتاریو رفتم و دو سالی مجسمه سازی را از نظر تکنیکی فرا گرفتم و این وارد بخشی از کارم شد.

شما در شهرهای کانادا و چندین ایالت آمریکا نمایشگاه داشته اید داشتی این چندمین نمایشگاه شماست؟
من بیشتر در نمایشگاه های گروهی شرکت کرده ام. اوایلی که آمدم دو سه تا نمایشگاه فردی داشتم که کارهایم را در آنها عرضه کردم ولی بعد به چندین گروه مثل نقاشان وحوش آمریکا پیوستم و در نمایشگاه های آنها شرکت کردم و از طریق همان نمایشگاه ها کارهای من در تعداد زیادی از موزه های شمال آمریکا به نمایش گذاشته شد. اما درباره این نمایشگاه؛ علاقمندان همیشه گله داشتند که هر وقت می خواهیم کارهای شما رو ببینیم همیشه به صورت پراکنده در گالری های دیگر است. این بود که کارها را از منزل به این استودیو منتقل کردم . سعی بر این است که فضایی داشته باشم که همیشه مقداری از کار ها قابل رویت باشد.

شما در چند رشته تبحر دارید. کدام یک را ترجیح می دهید؟
من فکر می کنم همیشه کاریکاتوریست بوده ام و هستم و بیشتر از همه در این زمینه کار کرده ام و بیشتر از همه خودم را یک کاریکاتوریست می دانم. اما نقاشی درهای تازه ای رو بر روی من باز کرده ومی تونم بگویم اول کاریکاتوریست هستم بعد یک نقاش و مجسمه ساز.

Labels:

Saturday, January 10, 2009

پرواز

به بانوی غزل
سیمین بهبهانی

قفس اندر قفس است
میله پشت میله
قفل در چنبر قفل.

پر آزادی من بسته به این تنگ قفس،
بازنجیر.

نه توان پرواز
نه گلوی آواز.

تو به آزادی این پر بسته
باز کن شاپر پرواز خودت
بگذ ر ا زهر سر کوی و گذری.

فروردین هشتادو پنج
تورنتو

Labels:

Thursday, January 01, 2009

مرگ بر آزادی

بگو که تحفه این سال توچه بوده،بگو
جنگ و گلوله وباروت؟

یکی بنام "محمد"کشیده مردم درمانده را بخاک وبخون
یکی بنام "مسیح"
و دیگری "موسی".

چه بوده تحفه تو؟
قلع و قمع در "دار فور"
و یا کشیدن مردم بخاک و خون به"عراق"
یا که در" لبنان"؟.

من و تو،
هر آنچه شنیدیم وخوانده ایم خبر،
جنگ بوده و جنگ .

و رهبران کبیردر،
Xmass eve”
پیاله ها زده اند،
از برای صلح و آزادی،
در این معادله نفت واسلحه واتم.

زمان ،زمانه جنگ است ،
بنام آزادی.

تورنتو
25دسامبر/2006

Labels: