Wednesday, October 24, 2007

نماز عشق

نشستم تاسحرباماه وپروین گفتگوکردم
تو را من در میان آسمان ها جستجو کردم

ثریا بود، پروین بود، مریخ و زحل بودند
بدون چشم تو من آسمان را زیرورو کردم

تمام آسمانها بی تودر تاریکی مطلق
کجا هستی تو امشب،کهکشان را پشت و رو کردم

نمیدانی نمیدانی،تو خود روشنگر ماهی
من این را از تو دیشب با خدا هم گفتگو کردم

تو خود یک نور پیدایی که مه بی تو منور نیست
که در محراب چشمانت نشستم شستشو کردم

تو خود تنها چو خورشیدی که نور جاودان داری
ان الحق گفتم و در حوض چشمانت وضو کردم

نماز عشق را سجاده چشم تو محراب است
که نور حق ازآن تابید و من هم امر او کردم

اگر مستم من از جام نگاه توست معبودم
سفر کردم سفر کردم ترا من جستجو کردم

اگرچه خوشه خوشه زهره و پروین نمایان بود
ولی من برق چشمان قشنگت آرزو کردم

Monday, October 08, 2007

شرم دارم چگونه بنو یسم

1

شرم دارم چگونه بنویسم
دفترم خالی ازسرودنهاست
از کجا من دوباره بنویسم
که پر از واژه جدایی هاست


2

دوش آیینه بر من افشا کرد
قصه تلخ این جدایی را
تا که آلوده دامنش دید م
خواندم آهنگ این رهایی را

3

دیگر ای آلوده دامن،
تشت رسوایی تو
اوفتاد از بام و،
شهر، بیدار شد.

تورنتو
/march 2005

Labels: