Friday, September 28, 2007

خیاط و پالان دوز

باد و توفان امروز مجلات و روز نامه های منتشره شهر تورنتو را در پیاده رو و خیابان سرگردان کرده بود .وقتی که می شنوی که اثر با ارزشی از یک نویسنده مسئول بخاطر کمبود کاغذ یا مشکلات مالی،یاسانسور(در درون مرز) بچاپ نمی رسدودر دالان های پیچیده میماند بی اختیاراز درون خود فریاد میکشی.اما،در این شهر نشریاتی را میبینی با صفحات رنگی در پشت جلد عکس یک خواننده ، با معرفی یک ترانه ، ترانه که چه عرض کنم خودتان بهتر میدانید ویا ---- چیز دیگری.
اشاعه فرهنگ ما در درون یا در برون در دست کیست و به کجا میرود . یاد ضرب المثلی افثادم.
"روزی حاکم شهر، خیاطان را فرا خواند و خواست تا با ابزار کار خود شرفیاب گردند . میدانید که ابزار کار یک خیاط سوزن و نخ است . در زمان بار و عام، حاکم شخصی را دید که با جوال دوز و نخ قیطان ببار عام آمده است . حاکم پرسید: " تو در اینجا چه میکنی"؟ ما خیاطان را خواسته بودیم. تو که پالان دوز هستی . مرد جواب داد که ابزار کارمان یکیست، ولی مال من کمی بزرگ تر است!. حال حکایت امروزه ماست!!، نامش سر دبیر است وبا تیتر درشت، برپیشانی روزی نامه اش "نشریه ،فرهنگی ،هنری ،اجتماعی"رابه چشمانت چون میخی میکوبد، ولی محصول کارش چیست؟ودر صفحات آن چه پیامی برای خواننده دارد؟،تو میدانی ومن.آیامسئولان این گونه رسانه ها چه در تورنتو
چه درشهر های دیگر به شعورفرهنگی من و تو توهین نمیکنند؟،و درپایین نگهداشتن سطح فر هنگ حامعه تلاش نمیکنند؟
ولی هفته نامه های فرهنگی تولید میکنند و نامشان سر دبیر است.اکثرا، چه نوشتاری ،چه گفتاری، چه تصویری.

Wednesday, September 05, 2007

سفره ام از عشق خالی ست

سفره ام رنگین ز مهر و عشق بود
سفره خالی بود، اما در کنارش عشق بود

مادرم فریاد میزد ،ای پسر، شام حاظر است
آنچه من را در کنارش می کشید،آن عشق بود

مادر و خواهر به همراه پسرها منتظر
آنچه در دست پدر بد،لقمه ای ازعشق بود

سفره رنگین بود با نان و،سبزی و پنیر
آنچه در دلها بفریادوفغان بد،نغمه های عشق بود

من نمیدانستم ازدرد پدر یا مادرم
آنچه میدیدم فقط در رویشان،آوای خوب عشق بود

آنچه میخواهی کنون در سفره ام آماده است
کاش جای این همه، یک ذره ای ،از عشق بود
تورنتو
نوامبر2000

Labels: