Sunday, June 13, 2010

گلوله درگلو



پیشکش به ندا وهمرزمانش


ندای من،ندا دادی بما بر خیز
فشردی سالها تو درد استبداد در سینه

گلوله در گلو
فریاد آزادی، تو از چشمان زیبایت رها کردی
ودستان برادر راه خون را کی توان بستن ازآن والا غرور تو
ز فریادی که از سینه رها کردی
- مرگ بردیکتاتور.

ندای من
عزیز خون تپیده در گلو،
خونین نگاهت پر زفریاد است و فریادی رسا داری

تو لرزاندی تمام پایه های کاخ استبداد
نگاهت رعد و برقی زد به جان خسته مردان_
دربندآزادی


ندای من
هزاران حرف نا گفته
تو با چشمان خونین ات
برای این و آن گفتی.

ندای من
اگر خامش شوم
یا من ز پا بنشینم وراه تو را درنیمه بگذارم
حرامم باد آن دم نوش نوش
جشن آزادی.

ندای من
تو ایراندخت این بوم کهن
مردانه جنگیدی وآرایش نمودی چشم زیبایت
نه با رنگی،نه بی رنگی
فقط با خون گرمت
از برای میهن ات
در راه آزادی



ندای من
قسم بر خون پاکی که از گلویت نقش بست بر چشم زیبایت
نمی شینیم یکدم بی صدای تو
برای کشتن ضحاک
در کاخ ستم سان خلیفه
تا بگیریم انتقامت،
بهر آزادی.

23/jun/2009
AIX_EN_PROVENCE
فرانسه

Labels:

Wednesday, June 02, 2010

کاشکی...

برای داریوش و پروانه فروهر



کاش ازروزازل دروطنم
این همه قاتل پروانه نبود
کاشکی در وطنم چون امروز
این همه قاتل و بی گانه نبود

کاشکی خانه ماچون دیروز
بستر رویش زنبق ها بود
کاشکی درسر هرکوی و گذر
معبرگردش عاشق ها بود

کاشکی آن پسر دانشجو
جای زندان سردرسش یله بود
مادر پیروزمین گیرش هم
خنده بر لب ،زن با حوصله بود

کاشکی کودک همسایه ما
مثل پروانه به گلها میرفت
از سر یاس به سوسن میشد
خنده برلب به همه جا میرفت

کاشکی بلبلکان خوش خوان
سخن عشق به گلها رانند
روی هر بوته گلی از سرشوق
نغمه زآزادی ایران خوانند

کاشکی باغ پر از گل میشد
عطر گلها همه جا جاری بود
جای شلاق و قمه در کوچه
خنده شیر زنان ساری بود

کاش یک بلدوزری بیلش را
ناگهان برسرزندان میزد
باغبان هم زسرشوق آنجا
بوته لاله به گلدان میزد

تورنتو
اردیبهشت1383

Labels: