Saturday, April 26, 2008

صدف

صدف آرام شداز غلتیدن
چو به آغوش شن نرم لمید
لحظه ای چشم به اطراف گشود
تاکه بر ساحل آرام رسید

موج ها در طلب اش بود هنوز
تا به دریا بردش بار دگر
سینه بر سینه او میسایید
تا به ژرفا کشد ش بار دگر

اوهراسنده و وحشت زده بود
مرغ توفان بسرش در پرواز
موج از پشت به او میکوبید
مرغ با باد شده هم آواز


چشمها دور ترک دوخت ودید
پنجه ای بهر شکارش شده باز
غلت زد،دیده به امواج گشود
چنگ دریا بسرش همچون باز

آسمان تیره شدوزارگریست
قطره ها بر تن ساحل میریخت
مرغ طوفان بهوا میچرخید
مرد فریاد زداز ترس و گریخت

صد ف انداخت به اطراف نگاه
هر طرف دام بر او گسترده
چشم و دل هر دو هراس و نگران
بر یکان در که بدل پرورده

زوزه باد هراسانش کرد
غرش رعد بر او چنگ انداخت
در خود را به شکم سخت فشرد
ترس و وحشت تن او را بگداخت

همه سو وحشت و تاریکی بود
موج با سرکشی اش رام نبود
صخره هم از غضب این طوفان
جا بجا میشد و آرام نبود

کس نداند که درآن حال چه شد
مرغ طوفان به کجا،صخره چه شد
موج کم کم ره آسوده گرفت
غرشش نیز همه زمزمه شد

مردآهسته به ساحل بر گشت
نفس صبح زده با خورشید
همه جا عطر فشان بود و نسیم
از دل جام قمر مینوشید

مرد آرام نشسته بر شن
د یده اش مات برآن دریا بود
چنگ در مخمل ماسه انداخت
درکف اش در سیه بر جا بود

1383 تیر ماه
تو رنتو

Labels:

Monday, April 21, 2008

کاشکی

کاش از روز ازل در وطنم
این همه قاتل پروانه نبو د
کاشکی در وطنم چون امروز
این همه قاتل و بیگانه نبو د

کاشکی خانه ما چون د یروز
بستر رویش زنبق ها بو د
کاشکی در سرهرکوی وگذر
معبر گردش عاشق ها بو د

کاشکی آن پسر دانشجو
جای زندان سر درسش یله بو د
ماد رپیروزمین گیرش هم
خنده بر لب، زن با حوصله بود

کاشکی کودک همسایه ما
مثل پروانه به گلها میرفت
از سر یاس به سوسن می شد
خنده بر لب به همه جا میرفت

کاشکی بلبلکان خوش خوان
سخن عشق به گلها رانند
روی هر بوته گلی از سر شوق
نغمه زآزادی ایران خوانند

کاشکی باغ پر از گل میشد
عطر گل ها همه جا جاری بود
جای شلاق و قمه د ر کوچه
خنده شیر زنان ساری بود

کاش یک بلدوزری بیلش را
ناگهان بر سر زندان میزد
باغبان هم زسرشوق آنجا
بوته لاله به گلدان میزد

اردیبهشت1383
تورنتو

Labels:

Sunday, April 13, 2008

اروند تا خزر

پرمیکنم مشامم از عطر گیسوانت
گم می شوم به رویا در بین بازوانت

سرمی کشم به شادی د ر آسمان چشمت
باهاله یی پر از غم در زیر ابروانت

بر موج می نشینم در ژرفنای چشمت
در آتش خیالم از گرمی لبانت

در ساحل خیالم بر قله دماوند
پر می کشم چو عنقا تا طاق ابروانت

من را ببر دوباره تا سر زمین خوبم
اروند تا خزر را بینم ز د ید گانت

د ر آبی خزر باز از عطر خوب دریا
تا پر کنم مشامم در زیر آسمانت

12/12/2000
تورونتو

Labels: