Monday, January 21, 2008

مخواه که شعر بگرید

مخواه که شعر بگرید
اگر که شعر بگرید
زمین وماه و ستاره،
وهر چه هستی هست،
سرشک غم بارند.

اگر که شعر بگرید
گل و گیاه
وهر چه زیبایی است
بدست قهر طبیعت ،
فنا و نابودتد.

کبوتران که قاصد عشقند،
بدون بال،
وعاشقان، بی پیام خواهند ماند.

اگر که شعر بگرید
سراسر د نیا،
زجنگ و خون وگلوله
سراب خواهند شد.

بگو که شعر بخند د
که خنده عشق،
نسیم صبح بهاری به ارمغان آرد.

بگو به شعر بخند د
چرا؟
کبوتران سبکبال،
صبح آزادی را، به ارمغان آرند.

بگو به شعر بخند د
چرا؟
که خند ه خورشید،
گل وگیاه و نرگس و سنبل
زخاک رویاند.

بگو به شعر بخند د
چرا؟
جهان دگرز جنگ و خون و گلو له
نشان نخواهد داشت.

اوت1995
تورنتو

Labels:

Friday, January 04, 2008

کوچ پرستو ها

مدتی هست که من میبینم
کوچ اجباری این فوج پرستو ها را
نه که در فصل خزان
نه که در فصل بهار
دائما در کوچند

ترس ازکرکس ها
سایه شوم سیاه کرکس
همه جا گسترده

پنجه های خونین
میفشارد گلوی نازک پیش آهنگ،
فصل بهار

خبری از گل نیست
دشت ها خشگیده
عطر خوش بوی علف
رقص برگ گلها
نغمه ساز پرستو ها را می خواهد

آهوان طعمه کفتارانند
دشت خشگیده زانبوهی زاغ
شیر ها درقفس وزوزه کفتاران نیز
نغمه شاد قناری ها را دزدیده

سال ها میگذرد
باغبان،حسرت دیداربهار
در دلش پیچیده
فرمانیه آذر ماه هشتادوشش

Labels: