Saturday, August 29, 2009

هدهد خوش خبر بگو

شانه بسر،هدهد خوش خبربگو
حنجره باز کرده ای، قصه تازه تر بگو.

عزم چو جزم کرده ای بهروطن در این زمان
از بد و خوب آن دگرشرح تومختصربگو.

ناله دل به تو رسید،جان به لبند عاشقان
از دل ترس خورده وخسته ودربدر بگو.

باز شده بال وپرت،قصه دام و دانه نیست
شاه پرت توان گرفت از دل جان به سر بگو.

از قفس وشب وستم،ازپروبال خسته ات
زآنچه گذشته تا کنون، نا شده بی اثربگو.

بال زدی و آمدی،تا که به ما خبر دهی
مژده آزادی ما،دردم این سحربگو.

خوش خبر همیشگی،حامل نور و زندگی
مام وطن رهاشده،از جدل و خطر بگو.

نغمه دوباره سازکن،توزگلوی خسته ات
مام رها شداز ستم،با دل پر شرربگو.

رنج زیاد برده است،زخم عمیق خورده است
حلقه به دور اوزنیم،هدهدخوش خبربگو.
دیماه هشتادوسه
تورنتو

Labels:

Tuesday, August 18, 2009

ابرخواهد ترکید

چند سالی است که ما ،
منتظر بارانیم
غرش ابر به ما وعده باران داده است.

تو مپندار،
که این دشت کهن خشکیده
تن تب کرده آن
در پی فرصت یک باران است.

اینک از،
غرش و طوفان نهالان همان دشت کهن
ابر خواهد ترکید
ابر خواهد ترکید.

فروردین هشتادو پنج
تورنتو

Labels:

Sunday, August 09, 2009

انچوچک*

به هادی خان خرسندی
------------

بازآ وببین که ملک دارا
بازیچه دست انچوچک شد

هرگند و گه خبیث و ابله
هم رزم و رفیق انچوچک شد

رمال ودعانویس وجن گیر
برنامه نویس انچوچک شد

کردند خر مراد را زین
افسار بدست انچوچک شد

بشار اسد دراز بی مغز
فرمان بر و یار انچوچک شد

لبنان که پاریس دومی بود
بازیچه دست انچوچک شد

مزدور دو جانبه، حسن نصر...
فرمان بر تحفه،انچوچک شد

مزدور آخوند مقتدا صدر
بازو و دودست انچوچک شد

اسمال هنییه شرور و لمپن
در نفت شریک انچوچک شد

این هوچی وکلاش هوگو چاوز
هم کیش و انیس انچوچک شد

هر روز که از خلا در آمد
دلتنگ رفیقش انچوچک شد

در صف نماز ایستاد و
صد آتشه تر ز انچوچک شد

گردن کش و یاغی و تروریست
راضی به رضای انچوچک شد

جیب همه شان پر از دلار است
هر کس که رفیق انچوچک شد

تزریق دلارهای نفتی
جان بخش سپاه انچوچک شد

غم نیست خزانه گشت خالی
پر، جیب سپاه انچوچک شد

بازآ و ببین که ملک دارا
بازیچه دست انچوچک شد

تورنتو
july-2007

پ ن: انچوچک لقبی است که هادی خان خرسندی شاعر و طنز پرداز بزرگ معاصر، به احمدی نژاد اهدا کرده است.

Labels:

Saturday, August 01, 2009

در امتداد بودن




خواب خوابی که نیست
خواب ز چشمان تو گریزان است
راه راهی دراز
ز گام های تو ،هراسان است.

می بینمت به چشم دل،
چو چشم روز
می پویمت،نه چو راهی،
راه دور
آئینه وار به مقابل نشسته ای
شاهین صفت به نگاهم تو بسته ای

هم بند من،
ای بسته پر به قفس های آهنین
ای خورده زخم از جهالت دوران واپسین
تو کاوه ای،
تو بابکی
تو خود شراب سرخی از،
خون سیاوشی

ای نازنین ز تلاشت
همه شب هام روشن است
همه ایام پر فروغ
همه ایام پر امید.

اوت 2004
تورنتو

Labels: