Tuesday, February 27, 2007

آشنایی با شاعران غربت نشین 3

سازش به جو با دل همیشه بهاریم
تا آسمان دیده ات لب باز میکند

پریسا میثمی شاعر جوانی است دلسوخته دور از وطن که اکنون در واشنگتن به ادامه تحصیل مشغول است.این شاعر جوان اینطور به صحبت می نشیند


درپاییز 1356 در تهران به دنیا آمدم. تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی ریاضی در تهران به پایان رساندم همیشه و درطول سالهای تحصیل به ادبیات علاقه مند بودم . اولین شعرم را در دوران دبستان نوشتم واین گونه نوشتن شروع شد.
مقالات متعدد ادبی و اجتماعی و داستان کوتاه و شعرهایم در نشریات مختلف دانشگاهی ، زنان و... به چاپ رسیده است. درحال حاضر مشغول آماده کردن دفتر شعرهای بعد از مهاجرت برای چاپ هستم.

1-
از دفتر مهاجرت

قاتل لحظه های خوشبختی ما
پشت هر لحظه ، پشت سر ما
دست بر خنجر تیزی دارد

بی گمان بر سر راه تردید
بر سر چاه جهالت هامان
می نشیند، به خیال نیرنگ !

قاتل صد چهره
دست بر تیغه
سخت
می نوازد بر پشت
زهر یک عمر
دگرگونی را.


نگاهی به چند سروده دیگر پریسا میثمی.

2-
سرزمین


از راه دور می آید ت

با رقص وداد

با آب و نان

از بهر آبادانیت

ای ملک من ، ای جاودان


اندر رهش ، کژ مژ نگاه

مجروح کرده دامنش

نفرین این ،نفرین آن


چشمت ز پهنه بر ندار

او میرسد ، با آب ونان

با آسمان آبیش

از راه می آید بدان


پر پر کند ، ابر سیاه

دستی کشد ، بر آسمان

خورشید را پیدا کند

ای ملک من ، ای جاودان

30 May 2006

پریسامیثمی

3-

آسمان

در این هوای ابری آغاز فصل سبز

بازم هوای شکوفه، بیداد میکند


در سرزمین همیشه درخشان آرزو

سر در هوا، ستاره ای دنبال میکند


شاید رسیدن با فاصله پر نمی شود

کینک دلم هزار بار، شکوه میکند


دستی به پیشواز پروراندن گیاه

باغ بنفشه را چه بها، سربازمیکند


آفتاب و آب و بهاران بهانه است

آغوش مهر و محبتت، سیراب میکند


سازش بجو با دل همیشه بهاریم

تا آسمان دیده ات، لب باز میکند

4-
شب
شب شد دوباره می روید
جوانه شعرم در تمام وجود
رنگ نور ماه انگار
تمام تنم را میشوید


دستم می لغزد و می نگارد
فکرم می خواند و می تراود
خوابم دور است، خیلی دور


نورمی بارد انگار
انگار که او اینجا ست
و من در آسمان او
و او در زمین من، انگار
مهر می کارد برای فردا.


29 Jun 2006

Tuesday, February 20, 2007

آشنایی با شاعران غربت نشین 2


"در مصاحبت پاییز" نام اولین دفتر شعر مهدی جعفری رودسری مقیم تورنتو کانادااست که توسط Creative Image World انتشار یافته.
نقدومصاحبه دربرنامه"دریجه"رادیو صدای ایران تورنتو.

1
سیب نیوتن

دارم می رسم
پوستم سرخ
بویم دلپذیر
گوشت تنم گوارا،
متصل ساقه نسیم،
اما
ورود مجازش
مجاب جاذبه نیست هنوز.

کرمهای منتظر
در دندانهای تناسخ
فقط پنچ ثانیه
تا انتظار
مزاحم نباشید.

این شاعرو تار نواز ساکن تورنتو این طور خود را معرفی میکند.

من مهدی جعفری رودسری متولد رودسرازشهرهای گیلان هستم.پنجمین دهه عمرم را طی میکنم.
موسیقی سنتی را نزد استادانی چون آقای( ارشد طهماسبی) و (هوشنگ ظریف) آموختم. ادبیات را زودتراز موسیقی آغاز کردم وتعدای از آنهادر مجلات ادبی پس از انقلاب مانند آدینه و...منتشر شد.

در سال 1998به کاندامهاجرت کردم و هم اکنون به تدریس موسیقی سنتی(تاروسه تار)مشغول می باشم.تعدادی از اشعارو داستان های کوتاهم در نشریه ادبی "سپیدار"و" شهروند"وسایت ادبی "فرهنگ و ادبیات" منتشر شده.دفتر دوم شعر ومجموعه داستان های کوتاهم را بزودی منتشر می کنم.

نگاهی به دو شعر دیگر مهدی جعفری رودسری
2
عشق

عاشق باش
به گندمی که جوانه می زند در اتصال روده کوچکبزرگ*
ساقه می پراکند در مسیر مطلق معده
نای می فشرد در کام گلو
چرخش زبان را می شکند
به آوازبغضگریه*
قناری بی قرار چشمگربه*
که چنگ می زندچشمان پر ازآوازش
پرده بینایی گوش را
به کام همین گلابی در دسترس
نقطه گندمی که بوی جوانه
جغد ماهی می دهد.

3
آوازم

همیشه همین خزه
همیشه همین زیتون زندانی
همیشه همین حاصل بی هوازی
سیبک سر در گم گلو
همیشه همین همسایه با سگ آماده سلام
که سکوت را آیینه می کند
به معارفه
می نشیند گلویی تر می کند
سیبک اش را می خارد
و خارپشتش را
به سموری
که لقمه ای زیتون می دزدد
می باوراند
همیشه همین سمورسگ
همیشه همین زیتونسیبک
سر در گم گلو.

*چسباندن کلمه ها،برای بهتر خواندن است در واقع بازی نیست.
مهدی جعفری رودسری.

Friday, February 16, 2007

آشنایی با شاعران غربت نشین 1

امیر مهیم

هستند شاعران کم شناخته شده یی که کمتر شعرشان خوانده یا شنیده شده است.بر این باورم که باید پیام و شعرشان بگوش دیگران برسد،مخصوصا هنرمندانی که بهر دلیلی از ایران دورندودر گوشه ای از این جهان پهناور خواسته و ناخواسته می زیند.اگر چه اینکار را از ماه فوریه در بر نامه های رادیویی هفتگی ام،برنامه ادبی "دریچه" که در روزهای شنبه از رادیو صدای ایران در تورنتو کانادااز ساعت شش تا هفت به وقت محلی و بطور زنده پخش می شود نیز گنجانده ام.باشد که شما عزیزان هم صدای این شاعران رابشنویدوبا کار هایشان آشناگردید

منوچهر بهرامیان،شاعر تورنتو نشین
(1)منوچهر بهراميان
غزل به گونه یی دیگر

(پر کن پیاله را)
لعنت بر آینه،نفرین
بی هیچ مقدمه
مرا معرفی میکند به من
انگار متهمی را به دادگاه

دود از سرم بلند شد
وقتی که گفتی:
عاشق عهد عتیق نریزد پیاله ات
اما تو ساقی خوش خط و خال من
"به هوش باش که مستم"

نه که نمی خواهم
کهولت از سر و کله ام فواره زند
میخواهم گل صد رنگی با قی بمانم
تا غزل تا ترانه تا یک بیت
تا هر جا و هرچه که پیش آیدم
خوش...

تا جایی که تو برقصانیم
با هلهله هایی از حنجره ی سپید یک شعر

قربان صدقه ات هم نمی روم
تا ادای شاعران سینه چاک را درآورم

میخواهم گل صد رنگ عاشقی باقی بمانم
در چماچم گیسوان تو
تا تو برقصانیم

وقتیکه سر میچرخانی بر چپ و راست
وزیرگوشت زمزمه خواهم کرد
"فدای چشم تو ساقی"
"پر کن پیاله را"

زادگاه شهرستان بروجرد
گرایش به کارهای هنری از سالهای اول دبیرستان با شعر خوانی و دکلمه تا رفتن به مدرسه هنر پیشگی،کلاسهای تاترفرهنگ و هنر-هنرکده آناهیتا-وادامه کارتاتر در فرهنگ وهنر خوزستان و آخرین کار تاتر 15 سال پیش با عباس جوانمرددر تورنتو.

گرایش به شعر از همان سالهای دبیرستان وجدیت در شعر از اوایل سال50در محضر زنده یادمهدی اخوان ثالث در خوزستان وادامه فعالیت در شعر تا هنوز.

نگاهی به چند شعردیگر منوچهر بهرامیان:



"بهارآمد پریشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمدآب رفته ماهی مرده بود اما"_____مهدی اخوان ثالث
(2)
بعد از "بهار آزادی"

کسی نشنید آواز هزاران در بهاران را
ویا گوشم ز فصل سرد سرما خورده بود اما

بهاری آمد و بگذشت صحرا وکناری کو؟
که دزدی فرش بستان و زمین را برده بود اما

نه آزادی به دید آمد نه شادی را چشیداین دل
فشار و زور نامردان همی بر گرده بود اما

نه مطرب شد طرب انگیزو نی یاری به رقص آمد
که زاهد بر نماز شب همی بر سجده بود اما

بیاساید دمی این دل شبی رفتم به میخانه
شراب و ساغر و ساقی به خون آلوده بود اما

اگر جمعی به بزم آیندوسازی و نوایی خوش
منوچهر از غم پنهان خود آزرده بود اما

(3)

گاه گاه می خندم

زهر مار نه خند!
ادای کسی را در نمی آورم
که می گوید: قاه قاه می خندم.

همان
که گفتم: می خندم گاه به گاهی
به روزگار خرابم
به عمر رفته به خوابم
حالا فهمیدی؟
...

آیینه ای که برایم خریده بودی زکتاب
خیره میکندم در خویش
که بیاندیش
به هزار سال پیش
که سنگ تمام گذاشت مادرت
تو را زایید.

و حالا تو آن درخت کهن سالی
که تا هنوز نام مرا تکرار میکنی.

از نگاه تو
به روی خویش شولایی می گسترم
به وسعت صحرایی
به پهنی یک آسمان
ونگاه تو راپناهگاهی می سازم
تا ابر
"ابر و باد و مه و خورشیدوفلک"

قاه قاه به خندم
و نان در به دری را
بی هیچ استخاره
با شما که تو باشی
تقسیم میکنم.

دسامبر 2006 تورنتو

Tuesday, February 13, 2007

رقاصه


صوت سرمستا ن وبانگ، میگساران را مبین
شوروحال جمع این ، باده گساران را مبین

رقص تو انگیزه اش فقر است و نوعی احتیاج
شوخی و سرمستی این باده خواران را مبین

گر بروی صحنه میایی برای سکه یی است
های و هوی ونوش نوش،بی قراران رامبین

رقص و آوازوهنردر میکده بیگانه نیست
نوش بادانوش این مجموع یاران را مبین

احتیاج تو برای زندگی یا کودک دلبندتوست
خنده مستانه ، شب زنده داران را مبین

صبح چون آید خماران هر یکی در گوشه ای
های و هوی وغرش این بادو باران را مبین

چونکه نوشا نوش گفتند جمله از رقصیدنت
گرم باده بوده،قال باده خواران را مبین.

تورنتو
بهمن هشتادو سه

Wednesday, February 07, 2007

صد ف


صدف آرام شد از غلتیدن
چو به آغوش شن نرم لمید
لحظه ای چشم به اطراف گشود
تا که بر ساحل ارام رسید

موج ها در طلب اش بود هنوز
تا به دریا برد ش بار دگر
سینه بر سینه او میسایید
تا به ژرفا کشد ش بار دگر

او هراسنده و وحشت زده بود
مرغ توفان بسرش در پرواز
موج از پشت به او میکوبید
مرغ با باد شده هم آواز


چشمها دور ترک دوخت و د ید
پنجه ای بهر شکارش بازاست
غلت زد، دیده به امواج گشود
کام دریا به شکارش بازاست

آسمان تیره شد و زارگریست
قطره ها بر تن ساحل میریخت
مرغ طوفان بهوا میچرخید
مرد فریاد زداز ترس و گریخت

صد ف انداخت به اطراف نگاه
هر طرف دام بر او گسترده
چشم و دل هر دو هراس و نگران
بر یکان در که بدل پرورده

زوزه باد هراسانش کرد
غرش رعد بر او چنگ انداخت
در خود را به شکم سخت فشرد
ترس و وحشت تن او را به گداخت

همه سو وحشت و تاریکی بود
موج با سرکشی اش رام نبود
صخره هم از غضب این طوفان
جا بجا میشد و ارام نبود

کس نداند که د ر ان حال چه شد
مرغ طوفان به کجا،ضخره چه شد
موج کم کم ره اسوده گرفت
غرشش نیز مبد ل به تم زمزمه شد

مرد آهسته به ساحل بر گشت
نفس صبح به همراه طلوع خورشید
همه جا عطر فشان بود و لب پاک نسیم
از دل جام قمر باده زر مینوشید

مرد ارام نشست بر شن نرم
د یده اش مات بر ان دریا بود
چنگ در ماسه نرم انداخت
د ر کف اش د ر سیه بر جا بود

1383 تیر ماه
تو رنتو

از CD"آن سوی ترک نسیم میوزد"