من خود،چنین رقم زدم
آوردم و آوردم
همه را به نزدیک
بستم و بستم زنجیری از عشق و الفت،
و شادان نشستم
لیک ندانستم
دوستی، یا عشق راستین را سخنی دیگر است.
ودشنه ها از آستین برون شدند
وسینه ام آماج گردید.
گفتم:که حلقه دوستی را پیوستم
هیچ نگفتند وتکرار ضربه دشنه ها فزون گشت.
جهیدم و نا باورانه نگریستم.
در بهت با خود گفتم:
پس مرگ و جان فدایی ام را خویش رقم زده ام
.
چهارم نوامبر دوهزارو یازده
تورنتو- امیر مهیم
همه را به نزدیک
بستم و بستم زنجیری از عشق و الفت،
و شادان نشستم
لیک ندانستم
دوستی، یا عشق راستین را سخنی دیگر است.
ودشنه ها از آستین برون شدند
وسینه ام آماج گردید.
گفتم:که حلقه دوستی را پیوستم
هیچ نگفتند وتکرار ضربه دشنه ها فزون گشت.
جهیدم و نا باورانه نگریستم.
در بهت با خود گفتم:
پس مرگ و جان فدایی ام را خویش رقم زده ام
.
چهارم نوامبر دوهزارو یازده
تورنتو- امیر مهیم
Labels: poem
0 جام مِی:
Post a Comment
صفحهی اصلی <<