Thursday, August 31, 2006

کاشکی

کاش از روز ازل در وطنم
این همه قاتل پروانه نبود
کاشکی در وطنم چون امروز
این همه قاتل وبیگانه نبود

کاشکی خانه ما چون دیروز
بستر رویش زنبق ها بود
کاشکی در سر هر کوی وگذر
معبر گردش عاشق ها بود

کاشکی آن پسر دانشجوی
جای سلول درمدرسه بود
مادر پیر وزمین گیرش هم
خنده بر لب،زن با حوصله بود

کاشکی کودک همسایه ما
مثل پروانه به گلهامی شد
از سر یاس به سوسن میرفت
خنده بر لب بر گل ها میشد

کاشکی بلبلکان خوش خوان
نغمه عشق بسر می دادند
روی هر بوته گلی از سر شوق
نغمه زازادی ایران، به سر میدادند

کاشکی باغ پر از گل می شد
عطر گل ها همه جا جاری بود
جای شلاق و قمه در کوچه
خنده شیر زنان ساری بود

کاش یک بلدوزری بیلش را
ناگهان برسر زندان میزد
باغبان هم زسر شوق آنجا
بوته لاله به گلدان میزد

اردیبهت هشتادوسه
تورنتو

Wednesday, August 30, 2006

من دلم می خواهد

من دلم می خواهد،
سر هر کوچه تاریک
مشعلی از خورشید
یا که شمعی از نور
بنشانم به فرا راه تو دوست.

من دلم می خواهد،
باغچه خشک تو را
از نم باران ها
از سخاوت وغرور دریا،
اب دهم.

من دلم میخواهد،
که کبوتر های بی پر و پرواز تو را
در دل آزاد وطن،
پرواز دهم.

من دلم می خواهد،
بستری ازگل وگلبرگ،
در سایه مخر
با کمک همسایه پهن کنم.

من دلم می خواهد،
نغمه شاد قناری ها را
از قفس چیده ودر، نای تو جاری سازم.

من دلم می خواهد،
عطش سوخته را بر جگرت
بانم اشک ندامت،
زدل سوخته ات بر دارم.

من دلم می خواهد،
دست در دست تو دوست
با دلی پر زمحبت، خنده بر لب،
به در خانه همسایه رویم
بوسه ای از سر مهر
بر سر و روی ،نحیفش بزنیم.

من دلم می خواهد،
دست ما در دستش
به در خانه همسایه دیگر برویم
ارمغانی ز گل سرخ محبت به بریم.

تورنتو
آبان هشتادوسه

Tuesday, August 29, 2006

"من ازون آسمون آبی میخوام" قسمت دوم

این سوال بارها و بارها از من میشد.برای آن دسته از عزیزانی که با نام (دریچه) آشنایی ندارندعرض میکنم. دریچه نام یک برنامه ادبی و فرهنگی است که بیشتر از دو سال و نیم توسط بنده حقیرتهیه ودر رادیو صدای ایران تورنتو، به طور زنده اجرامیکردم.محتوای این برنامه در باره شعر و ادبیات معاصر وهمچنین مصاخبه و گفتگو با بزرگان شعروادب معاصر ومعرفی شاعران جوان بودکه شنوندگان و علاقمندان بیشماری داشت که در این مدت پرنامه را همراهی میکردند وما از یکدیگر بسیار آموختیم. در طی این زمان با دوستان اهل ذوقی آشنا شدم که در اطاق فرمان و قسمت کنترل مرا همراهی میکردند. یکی از این دوستان هنرمند مجید زهری ست که او هم در هر فرصتی که همدیگر را ملاقات میکردیم اصرار به ادامه این برنامه داشت ،چون خود او سالهاست که در این وادی گام بر میدارد و اهل قلم است وعرق ریزان و دل نگران. همو بود که به این سو تشویقم کرد واین وبلاگ را راه اندازی نمود. بخوبی میدانم که منتظر تشکر نیست خشایار عزیز هم همینطور.
"منظور تویی کعبه و بتخانه بهانه"
به امید روزی که در وطن عزیزمان ابر های کدر و آلوده را به کناری بزنیم ودر زیر آسمان آبی ان هوای آزادی را استشمام کنیم.
==================
==================
مرا ببر دوباره به سرزمین خوبم
اروند تا خزر را بینم زدیدگانت

در آبی خزر باز از عطر خوب دریا
تا پر کنم مشامم در زیر آسمانت.
سبز و پویا باشید.

Sunday, August 27, 2006

"من ازون آسمان آبی میخوام"

بی حوصله و خسته از کار یکنواخت روزانه بر میگشتم، هوای ابری وبارانی شاید دلگرفتگییم را بیشتر جلوه میداد. یاد ترانه سیمین غانم افتادم "من از اون آسمون آبی میخوام" داشتم فکر میکردم که من خیلی چیز های دیگر میخوام که ناگهان دوستی صدایم کرد "کجایی دلمون برای صدات وبرنامه هات تنگ شده چرا دیگه برنامه دریچه رو اجرا نمیکنی؟.برگشتم هموطنی را دیدم در سنین چهل سال، کمی به بالا با همسرو دو فرزند نوجوانشان ، در حالیکه چند نان بربری و تعدادی مجله ایرانی در دست داشتد بهم نزدیک میشدیم. از اینکه شنونده برنامه ام این سوال را میکرد خوشحال شده بودم اما چه جوابی باید بدهم مرا به فکر فرو برد .

بشکنید این ساز کج آهنگ را

"حالااز من بپرسیدکه اگر 11ژوییه بود ویک درصداحتمال میدادیم که ربودن دو سرباز اسراییلی به جنگی شبیه این جنگی که رخ داد منجرخواهدشد،آیابازهم عملیات گروگانگیری را انجام می دادیم؟ پاسخ من این است که نه،قطعا نه".
سید حسن نصرالله رهبر حزب لله لبنان

ای دکان داران دین

بشکنید این ساز کج اهنگ را
بشکنیداین دکه های ننگ را.

بشکنید،
ای روبهان،ای کرکسان
بشکنید این شیوه نیرنگ را.
.

ننگتان باد،
ای دکان داراد دین،
ای نماد خشم و کین
بشکنید این ساز و طبل جنگ را.

15 اوت دوهزاروشش
تورنتو

ابرخواهد ترکید

چند سالی است
که مامنتظر بارانیم
غرش ابر به ما وعده باران داده است.

تو مپندار،
که این دشت کهن خشکیده
تن تب کرده آن
در پی فرصت یک باران است.

اینک از،
غرش و توفان نهالان همان دشت کهن
ابر خواهدترکید
ابر خواهد ترکید

فروردین هشتادوپنج
تورنتو

Friday, August 25, 2006

" میان دوکس جنگ چون آتش است"

شعرونثراستادسخن "سعدی" همشیه دلنشین وآموزنده است. بچه که بودیم یکی از سرگرمی های شب های بلند زمستان در خانه ما شعر خوانی و مشاعره بود که جایزه خوبی هم داشت،یک مشت آجیل، یایک برش خربزه تقریبا یخ زده که در زیر زمین خانه نگهداری میشد.پدر در( پله)قسمت بالای کرسی مینشست ومادر در سمت پایین وبچه ها در دو طرف دیگر جا میگرفتند.حافظ،سعدی وعبیدزاکانی همیشه در شب نشینی های خانوادگی ما حضورمستمر داشتند.اولین بیتی که ازسعدی شیرین سخن در حافظه ام نقش بست وهمیشه بیاد خواهم داشت این بود
میان دو کس جنگ چون آتش است ----- سخن چین بد بخت هیزم کش است.

Thursday, August 24, 2006

پرواز

از نوجوانی باشعر و آثار خانم بهبهانی آشنا هستم،غزل هایش از هر شراب نابی سکر آور تر است


"ستاره دیده فروبست وآرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا"

در ماه جون،دانشگاه تورنتو سمپوزیسیونی برای بزرگداشت این شاعر بزرگ معاصر ترتیب داده بود که در آن فرهنگ ورزان زیادی شرکت داشتند.متن سخن رانی هادر "شهروند" بچاپ رسیده است.

انتظار به پایان رسیده بود

"ز بس بدامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا"

برای این غزل سرای بزرگ و مبارزآرزوی سلامتی وسروری میکنم

پرواز به بانوی غزل
سیمین بهبهانی

قفس اندر قفس است
میله پشت میله
قفل در چنبر قفل.

پر آزادی من
بسته به این تنگ قفس،
با زنجیر.

نه توان پرواز
نه گلوی آواز.

تو به آزادی این پر بسته
باز کن شاپر پرواز خودت
بگذر از سر هر کوی وگذر.

تورنتو
فروردین هشتادوپنج

Tuesday, August 22, 2006

اروند تا خزر

پر می کنم مشامم از عطر گیسوانت
گم می شوم به رویا در بین بازوانت

سر می کشم به شادی در آسمان چشمت
یک هاله یی پر از غم در زیر ابروانت

بر موج می نشینم در ژرفنای چشمت
در آتش خیالم از گرمی لبانت

در ساحل خیالم بر قله دماوند
پر می کشم چو عنقا تا طاق ابروانت

من را ببر دوباره در سرزمین خوبم
اروند تا خزر را، بینم ز دیدگانت

در آبی خزر باز، از عطر خوب دریا
تا پر کنم مشامم، در زیر آسمانت

12/12/2000
تورونتو

معرفی‌نامه

امیرمهیم در تهران ديده به جهان گشود. در رشته‌ی رياضی دبيرستان را به پايان رسانيد و تحصيلات خود را در دانشکده‌ی ادبيات و زبان‌های خارجی و سپس ملّی ادامه داد. ضمن همکاری با روزنامه‌های ديواری مدرسه، نخستين شعر خود را در چهارم دبيرستان منتشر کرد. همزمان با سرودن شعر، قصه نيز می‌نوشت که در نشرياتی چون "روشنفکر"، "جوانان"، "اطلاعات هفتگی" و نظير آن‌ها منتشر می‌شد. وی از سال 64 به اين سو ساکن کاناداست.
نخستين دفتر شعر امير مهيم با نام خانه و جدايی جهان در سال 1383 در تهران منتشر شد. همچنين ساخت و اجرای برنامه‌ای ادبی-فرهنگی با نام "دریچه" از راديو صدای ايران-تورنتو (به مدّت سه سال) و نيز CD شعری به‌نام آنسوی ترک نسيم می‌وزد را در کارنامه دارد.