باز کن پنجره را
باز کن پنجره را
نفس روح نواز سحری باز د مید
باز کن پنجره را
تاببینی که فقط باغچه کوچک ما در دیماه
پر ز شقایق گشته
عطر شب بوو گل یخ
همه جا پر گشته
تو که خود میدانی
باغچه کوچک ما تا د یروز
خشک و ویران شده بود
باز کن پنجره را چون امروز
د یگر از سایه زاغان هم،
اثری در باغچه نیست
جای آن سایه رقص شاپرک هاست
لرزش قطره شبنم بر گل
نفس سبز علف ها جاریست
باز کن پنجره را
همه جا عطر شقایق جاری است
باز کن پنجره را
تورنتو
دسامبر2002
نفس روح نواز سحری باز د مید
باز کن پنجره را
تاببینی که فقط باغچه کوچک ما در دیماه
پر ز شقایق گشته
عطر شب بوو گل یخ
همه جا پر گشته
تو که خود میدانی
باغچه کوچک ما تا د یروز
خشک و ویران شده بود
باز کن پنجره را چون امروز
د یگر از سایه زاغان هم،
اثری در باغچه نیست
جای آن سایه رقص شاپرک هاست
لرزش قطره شبنم بر گل
نفس سبز علف ها جاریست
باز کن پنجره را
همه جا عطر شقایق جاری است
باز کن پنجره را
تورنتو
دسامبر2002
Labels: poem
0 جام مِی:
Post a Comment
صفحهی اصلی <<