کاشکی
این همه قاتل پروانه نبود
کاشکی در وطنم چون امروز
این همه قاتل وبیگانه نبود
کاشکی خانه ما چون دیروز
بستر رویش زنبق ها بود
کاشکی در سر هر کوی وگذر
معبر گردش عاشق ها بود
کاشکی آن پسر دانشجوی
جای سلول درمدرسه بود
مادر پیر وزمین گیرش هم
خنده بر لب،زن با حوصله بود
کاشکی کودک همسایه ما
مثل پروانه به گلهامی شد
از سر یاس به سوسن میرفت
خنده بر لب بر گل ها میشد
کاشکی بلبلکان خوش خوان
نغمه عشق بسر می دادند
روی هر بوته گلی از سر شوق
نغمه زازادی ایران، به سر میدادند
کاشکی باغ پر از گل می شد
عطر گل ها همه جا جاری بود
جای شلاق و قمه در کوچه
خنده شیر زنان ساری بود
کاش یک بلدوزری بیلش را
ناگهان برسر زندان میزد
باغبان هم زسر شوق آنجا
بوته لاله به گلدان میزد
اردیبهت هشتادوسه
تورنتو