آمدم بارها بدیدن تو
آمدم بارها بد یدن تو
تونبودی و خانه خالی بود
همه جا بود خالی و غمگین
نقش پای تو روی قالی بود
گل و گلدان خشک و پژمرده
ماهی سرخ مرده اند ر تنگ
سگ کوچک نشسته چشم براه
نگهش میکند سوالی گنگ
من دوباره بگوشه های اطاق
می نشینم برای د ید ن تو
د ر و د یوار خانه داد زند
که محال است، دوباره د ید ن تو
گویی اینجا نهایت د نیاست
همه غم ها شد ند درون د لم
بی تو هرگز نمی توانم بود
د یگر از زنده بود نم خجلم
فوریه/1993
تورونتو
از دفتر خانه و جدایی جهان
تونبودی و خانه خالی بود
همه جا بود خالی و غمگین
نقش پای تو روی قالی بود
گل و گلدان خشک و پژمرده
ماهی سرخ مرده اند ر تنگ
سگ کوچک نشسته چشم براه
نگهش میکند سوالی گنگ
من دوباره بگوشه های اطاق
می نشینم برای د ید ن تو
د ر و د یوار خانه داد زند
که محال است، دوباره د ید ن تو
گویی اینجا نهایت د نیاست
همه غم ها شد ند درون د لم
بی تو هرگز نمی توانم بود
د یگر از زنده بود نم خجلم
فوریه/1993
تورونتو
از دفتر خانه و جدایی جهان
Labels: poem