کوچ پرستو ها
مدتی هست که من میبینم
کوچ اجباری این فوج پرستو ها را
نه که در فصل خزان
نه که در فصل بهار
دائما در کوچند
ترس ازکرکس ها
سایه شوم سیاه کرکس
همه جا گسترده
پنجه های خونین
میفشارد گلوی نازک پیش آهنگ،
فصل بهار
خبری از گل نیست
دشت ها خشگیده
عطر خوش بوی علف
رقص برگ گلها
نغمه ساز پرستو ها را می خواهد
آهوان طعمه کفتارانند
دشت خشگیده زانبوهی زاغ
شیر ها درقفس وزوزه کفتاران نیز
نغمه شاد قناری ها را دزدیده
سال ها میگذرد
باغبان،حسرت دیداربهار
در دلش پیچیده
فرمانیه آذر ماه هشتادوشش
کوچ اجباری این فوج پرستو ها را
نه که در فصل خزان
نه که در فصل بهار
دائما در کوچند
ترس ازکرکس ها
سایه شوم سیاه کرکس
همه جا گسترده
پنجه های خونین
میفشارد گلوی نازک پیش آهنگ،
فصل بهار
خبری از گل نیست
دشت ها خشگیده
عطر خوش بوی علف
رقص برگ گلها
نغمه ساز پرستو ها را می خواهد
آهوان طعمه کفتارانند
دشت خشگیده زانبوهی زاغ
شیر ها درقفس وزوزه کفتاران نیز
نغمه شاد قناری ها را دزدیده
سال ها میگذرد
باغبان،حسرت دیداربهار
در دلش پیچیده
فرمانیه آذر ماه هشتادوشش
Labels: poem
1 جام مِی:
و زماني شده است
كه به غير از انسان
هيچ چيز ارزان نيست
حميد مصدق
Post a Comment
صفحهی اصلی <<