Monday, April 21, 2008

کاشکی

کاش از روز ازل در وطنم
این همه قاتل پروانه نبو د
کاشکی در وطنم چون امروز
این همه قاتل و بیگانه نبو د

کاشکی خانه ما چون د یروز
بستر رویش زنبق ها بو د
کاشکی در سرهرکوی وگذر
معبر گردش عاشق ها بو د

کاشکی آن پسر دانشجو
جای زندان سر درسش یله بو د
ماد رپیروزمین گیرش هم
خنده بر لب، زن با حوصله بود

کاشکی کودک همسایه ما
مثل پروانه به گلها میرفت
از سر یاس به سوسن می شد
خنده بر لب به همه جا میرفت

کاشکی بلبلکان خوش خوان
سخن عشق به گلها رانند
روی هر بوته گلی از سر شوق
نغمه زآزادی ایران خوانند

کاشکی باغ پر از گل میشد
عطر گل ها همه جا جاری بود
جای شلاق و قمه د ر کوچه
خنده شیر زنان ساری بود

کاش یک بلدوزری بیلش را
ناگهان بر سر زندان میزد
باغبان هم زسرشوق آنجا
بوته لاله به گلدان میزد

اردیبهشت1383
تورنتو

Labels: