ماهیان منتظرند
شود آیا که بسوزانی
این قامت خم گشته ز درد؟
نه که با شعله سوزان تن ات
نه که با آتش سرخان لب ات.
هیمه را برپا دارومرا،
بر کنگره هایش بگذار.
سوز آه ات کافی است،
که لهیبی بزند برهیمه
وبسوزاند
این قامت خم گشته زدرد
و زفواره انگشتان ات
گرد خاکستری ام را ،
به امواج خروشان دریا بسپار
به همان دریایی
که،
منظرش ایران است.
چشم من منتظردیدار ماهیهاست
ماهیان منتظرند.
امیرمهیم- تورنتو
17/اکتبر /2010
این قامت خم گشته ز درد؟
نه که با شعله سوزان تن ات
نه که با آتش سرخان لب ات.
هیمه را برپا دارومرا،
بر کنگره هایش بگذار.
سوز آه ات کافی است،
که لهیبی بزند برهیمه
وبسوزاند
این قامت خم گشته زدرد
و زفواره انگشتان ات
گرد خاکستری ام را ،
به امواج خروشان دریا بسپار
به همان دریایی
که،
منظرش ایران است.
چشم من منتظردیدار ماهیهاست
ماهیان منتظرند.
امیرمهیم- تورنتو
17/اکتبر /2010
Labels: poem