اروند تا خزر
پرمیکنم مشامم از عطر گیسوانت
گم می شوم به رو یا در بین بازوانت
سرمی کشم به شادی د ر آسمان چشمت
باهاله یی پر از غم در زیر ابروانت
بر موج می نشینم در ژرفنای چشمت
در آتش خیالم از گرمی لبانت
در ساحل خیالم بر قله دماوند
پر می کشم چو عنقا تا طاق ابروانت
من را ببر د و باره تا سر زمین خوبم
اروند تا خزر را بینم ز د ید گانت ا
د ر آبی خزر باز از عطر خوب دریا
تا پر کنم مشامم در زیر آسمانت
12/12/2000
تورونتو
گم می شوم به رو یا در بین بازوانت
سرمی کشم به شادی د ر آسمان چشمت
باهاله یی پر از غم در زیر ابروانت
بر موج می نشینم در ژرفنای چشمت
در آتش خیالم از گرمی لبانت
در ساحل خیالم بر قله دماوند
پر می کشم چو عنقا تا طاق ابروانت
من را ببر د و باره تا سر زمین خوبم
اروند تا خزر را بینم ز د ید گانت ا
د ر آبی خزر باز از عطر خوب دریا
تا پر کنم مشامم در زیر آسمانت
12/12/2000
تورونتو
Labels: poem
0 جام مِی:
Post a Comment
صفحهی اصلی <<