Thursday, September 21, 2006

کوچه، زیبا ترین شعر عاشقانه معاصر

سی ویک شهریور سال روز...یکی از بزرگان شعروادب معاصر،فریدون مشیری است.شاعری که عشق را با لطافت وحرمت وپاکی آن سرود.

"من نیز چو خورشید،دلم زنده بعشق است.
راه دل خود را،نتوانم که نپویم
هرصبح،در آئینه جادوئی خورشید
چون می نگرم،اوهمه من،من همه اویم."

شاعری که خلوت خاموش کبوترها،کوشش بی حاصل موج، زمزمه مبهم آب و...رابه خوبی می شنویدومیدید.

"من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق رادر سینه کوه،
صحبت چلچله هارا با صبح،
نبض پاینده هستی رادر گندم زار،
گردش رنگ وطراوت رادر گونه گل،
همه را می شنوم،
می بینم،
من به این جمله نمی اندیشم"

مشیری شاعری که کاربرد واژه ها را به خوبی می شناخت و حتا از مرگ هم به زشتی یاد نکرد.

"چرا از مرگ می ترسید؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟"

تسلط بر زبان و شعر کلاسیک از او شاعری ماند گار ساخت.مشیری روان وزیبا می سرود وهمو بود که یکی از زیبا ترین وماندگار ترین عاشقانه ها"کوچه"را سرود.

بی تو،مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شداز جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید.

------------
------------

2 جام مِی:

Anonymous Anonymous می‌نويسد:

خان دایی جان
من خیلی اهل شعر و شاعری نیستم. به عبارتی از ذوق داتی شما و مادرم بی بهره هستم. اما همیشه از خواندن شعر " بی تو مهتاب شبی" لذت بردم. یادش گرامی

1:09 PM  
Anonymous سعيد سهرابي می‌نويسد:

شعرهاي فريدون مشيري در بين شعرهاي نو در كنار شعر هاي سهراب سپهري و ... يه چيز ديگه س . ميشه گفت تركيبي از شعر كلاسيك و شعر نو زيباست ...روحش شاد و يادش گرامي

11:59 PM  

Post a Comment

صفحه‌ی اصلی <<