Sunday, September 03, 2006

کمک بدون توقع

این هوای گرفته وبارانی تورنتو هم دیگر حوصله را سر میبرد. دیروز صبح که بدفتر کارم می امدمم زمان کوتای در پشت چراغ راهنمایی تغاطع victoria -queen منتظر تغیر علامت برای عبور بودم. دیدن جوانی که در باران بدون زیر انداز ویا بالا پوشی خوابیده بود،نگاهم را بسویش برد دلگیر و ناراحت یادهم وطنان کارتون خواب افتادم.در همین زمان جوان دیگری را دیدم، در حالیکه از محل عبور عابر پیاده میگذشت و نگاهی دلسوزانه به جوان homeless داشت به آرامی دسش در جیب شلوار دنبال چیزی میگشت با یک اسکناس پنج دلاری به او نزدیک شد پس از مکث کوتاهی به آرامی پول را در جیب پیراهن او جای داد ونگاهی پر از مهربانی و بدون انتظار و یا توقع تشکر از او که در خواب عمیقی فرو رفته بود به راهش ادامه دادو این صدای اعتراض بوق اتومبیل های پشت سر من بود که من را به حرکت وا داشت واینکه چرا در ایران ثروت مند باید اینقدر بی خانمان و کارتن خواب داشته باشیم در حالیکه ثروت و سهم این عزیزان ما به پای گروه حزب الله پا شیده میشود.