یکشنبه
یکشنبه است و من،
در انتظار هیچ
برچارچوب خسته دیوار،
بسته ام
چشمان بی فروغ وتهی،
بر مدار هیچ.
در انتظار هیچ
برچارچوب خسته دیوار،
بسته ام
چشمان بی فروغ وتهی،
بر مدار هیچ.
سخن از عشق سرودن ره و آیین من است ....... گر که تو کفر حسابش نکنی دين من است
5 جام مِی:
امیر خان گرامی،
یکشنبه های غربت همان جمعه های غم زده قدیمی اند که در یگنه دنیا نام عوض کرده اند تا شاید از غم ذاتی و حقیقی خود بکاهند امازهی خیال باطل.
ارادتمند شما،
پرند.
khan daee jan
in sher shoma dar CD ham bood. inshalla cheshmatoon hamishe por forogh bash
Deletoon garm va cheshm hatoon por foroogh bad.
پيشکش به امير مهيم،
که حزن و غم فلسفی در اشعارش موج میزند.
عصر جمعه پاييز
نصرت رحمانی
و آفتاب خستهی بيمار
از غرب میوزيد
پاييز بود
عصر جمعهی پاييز.
لهلهزنان
عطشزده
آواره
باد هار
يک تکه روزنامهی چرب مچاله را
در انتهای کوچهی بنبست
با خشم میجويد.
تا دور ديد من
اندوهبار غباری گس
درهم دويده بود.
قلبم نمیتپيد
و باورم به تهنيت مرگ
شعری سروده بود.
من مرده بودم
رگهايم
اين تسمههای تيرهی پولادين
بر گرد لاشهام
پيچيده بود.
من مرده بودم
قلبم
در پشت ميلههای زندان سينهام
از ياد رفته بود
اما هنوز خاطرهای در عميق من
فرياد میکشيد.
روييده بود
در بینهايت احساسم
دهليزی
متروک
مهگرفته
... و خاموش.
فرياد گامهای زنی
چون قطرههای آب
از دور دور دور ذهن
در گوش میچکيد
لبتشنه میدويدم سوی طنين گام
اما ...
تداوم فرياد گامها
از انتهای ديگر دهليز
در گوش میچکيد:
تک تک
چک چک
چه شيونی ... چه طنينی!
برگ چنار خشکی از شاخه دور شد
چرخيد در فضا
در زير پای خستهی من له شد
آيا
دست بريدهی مردی بود
لبريز التماس؟
فرياد استخوانهايش برخاست
جرق
آه !
و آفتاب خستهی بيمار
از غرب میوزيد
پاييز بود
عصر جمعهی پاييز.
*شعر با صدای خود شاعر: [+]
سلام
واقعا خوشحال شدم به وبلاگتون سر زدم
وب عالیی دارین
خیلی استفاده کردم
خسته نباشین
Post a Comment
صفحهی اصلی <<