گربه خسبیده به خاک
چند سالی است که ما،منتظر بارانیم
غرش ابر بما وعده باران داده.
تو مپندار،
که این دشت کهن، خشکیده
تن تب کرده آن،
نقش آن گربه خوا بیده بخاک،
تشنه باران آزادی است.
اینک از غرش و طوفان نهالان همان گربه خسبیده بخاک
ابر خواهد ترکید
ابر خواهد ترکید.
فروردین هشتادو پنج
تورنتو
غرش ابر بما وعده باران داده.
تو مپندار،
که این دشت کهن، خشکیده
تن تب کرده آن،
نقش آن گربه خوا بیده بخاک،
تشنه باران آزادی است.
اینک از غرش و طوفان نهالان همان گربه خسبیده بخاک
ابر خواهد ترکید
ابر خواهد ترکید.
فروردین هشتادو پنج
تورنتو
Labels: poem
1 جام مِی:
دیگر نمانده هیچ به جز وحشت سکوت
دیگر نمانده هیچ به جز آرزوی مرگ
خشم است و انتقام فرومانده در نگاه
جسم است و جان کوفته در جستجوی مرگ.........
.........
به من بگو که چرا بادها نمی جنبند
به من بگو که چرا ابرها نمی بارند ؟
Post a Comment
صفحهی اصلی <<