کوچ اجباری
مدتی هست که من میبینم
کوچ اجباری این فوج پرستو ها را
نه که در فصل خزان
نه که در فصل بهار
دائما در کوچند
ترس ازکرکس ها
سایه شوم سیاه
همه جا گسترده
پنجه های خونین
میفشارد گلوی نازک پیش آهنگ فصل بهار
خبری از گل نیست
دشت ها خشگیده
عطر خوش بوی علف
رقص برگ گلها
نغمه ساز پرستو ها را می خواهد
آهوان طعمه کفتارانند
دشت خشگیده زانبوهی زاغ
شیر ها درقفس وزوزه کفتاران نیز
نغمه شاد قناری ها را دزدیده
سال ها میگذرد
باغبان،
حسرت دیداربهار
د ر دلش پیچیده.
کوچ اجباری این فوج پرستو ها را
نه که در فصل خزان
نه که در فصل بهار
دائما در کوچند
ترس ازکرکس ها
سایه شوم سیاه
همه جا گسترده
پنجه های خونین
میفشارد گلوی نازک پیش آهنگ فصل بهار
خبری از گل نیست
دشت ها خشگیده
عطر خوش بوی علف
رقص برگ گلها
نغمه ساز پرستو ها را می خواهد
آهوان طعمه کفتارانند
دشت خشگیده زانبوهی زاغ
شیر ها درقفس وزوزه کفتاران نیز
نغمه شاد قناری ها را دزدیده
سال ها میگذرد
باغبان،
حسرت دیداربهار
د ر دلش پیچیده.
Labels: poem
0 جام مِی:
Post a Comment
صفحهی اصلی <<