باران امید
ترکش باران چو یال اسب میآید فرود
برگها خندان،بگوش هم میخوانند سرود
قصه بودن پس از باران هویدا میشود
راز و رمز زنده ماندن نیز پیدا میشود
عطر گلها در فضای خیس افشان میشود
نغمه مرغان چو گلها باز خندان میشود
یاس و نومیدی به پشت ابرها گم میشود
شوق دیدارش فزون،غم در دلم گم میشود
از سر شوق تو ای نور و امید زندگی
پای بر جا میشوم از عشق و از شوریدگی
من برآن هستم بمانم تا ببینم روی تو
می شمارم لحظه ها راتا بیایم سوی تو
تورنتو
Majer mackenzy hospital
2005 13jun
روز قبل از تولد اولین نوه عزیزم
در بیمارستان سرودم وعشق و امید دیدن او بود
که من را دوباره زنده کرد
نیکی عزیز من در روز چهاردهم جون2005 متولد شد
Labels: poem
2 جام مِی:
آقا این خوشگل ترگل-ورگل کيه؟
:)
ماشالا بزرگ شده. خدا برای پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش حفظش کنه.
Post a Comment
صفحهی اصلی <<