من امشب چشم بر راهم
تا کی بنشینم ،
که ببینم ،زدر آیی؟
بیا ، کامشب برویت باز میدارم
دو بازویم
بیا کامشب مرا دیگر قراری نیست.
بیا امشب مرا در خود نهان کن
بزیر خاک پنهان کن
مرا با روزهای
تلخ و شیرین
زشت و زیبا،
بیش از این صبر و قراری نیست.
نهانم کن در آغوش سیاه و سرد تاریکت
نهانم کن، بیا حاکسترم کن
از تمام دیده ها دور و نهانم کن.
من امشب باز میدارم دو بازویم
بیا، کاغوش سرد تو
برایم بستری زیباست.
بیا ،کارامشم در توست
بیا، کاغوش من باز است
من امشب چشم بر راهم
بیست و نهم اسفند هشتاد و چهار
تورنتو
که ببینم ،زدر آیی؟
بیا ، کامشب برویت باز میدارم
دو بازویم
بیا کامشب مرا دیگر قراری نیست.
بیا امشب مرا در خود نهان کن
بزیر خاک پنهان کن
مرا با روزهای
تلخ و شیرین
زشت و زیبا،
بیش از این صبر و قراری نیست.
نهانم کن در آغوش سیاه و سرد تاریکت
نهانم کن، بیا حاکسترم کن
از تمام دیده ها دور و نهانم کن.
من امشب باز میدارم دو بازویم
بیا، کاغوش سرد تو
برایم بستری زیباست.
بیا ،کارامشم در توست
بیا، کاغوش من باز است
من امشب چشم بر راهم
بیست و نهم اسفند هشتاد و چهار
تورنتو
Labels: poem
0 جام مِی:
Post a Comment
صفحهی اصلی <<