Saturday, October 07, 2006

نگار من

«رها نمی کند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به‌بوسه از دهنش»
سعدی

نگار من که کند وا بخنده آن دهنش
به گل مجالِ تماشا نمی دهد سخنش

به‌روی سبزه گذارد قدم بنرمیِ باد
هزار ناز و کرشمه به‌زیر پیرهنش

نسیم صبح معطر شود ز گیسوی او
به‌باغ گل کشد حسرت زنرمی بدنش

هزار عاشق دلخسته در سر بازار
به انتظار نشسته برای آمدنش

به غمزه وا نکند چشم بر حریفانم
به عشوه ره ندهد هر کسی به انجمنش

خدای را چه بگویم در این خراب‌آباد
هزار مرتبه شکرت که داده ای به منش

سپتامبر 1991
تورنتو
از دفتر خانه وجدائی جهان