Tuesday, October 10, 2006

"سقا خانه" ونصرت رحمانی(1)

نصرت رحمانی یکی دیگر از معدود شاعران ماندگار معاصر است. اگر چه یکی از رهروان نیما بود، ولی سبک و راه خود را یافت. دهه چهل یکی از درخشان ترین دوره های شعر و هنر معاصر است که نصرت هم در شکوفائی آن سهمی دارد. شعر او زبان مخصوص اوست که توانست برای اولین بار کلماتی را وارد شعر کند که این کلمات و ترکیبات تازه، در شعر رحمانی همه جا با مضمون نو همراه است. شاعری بود مردمی و در بکارگیری واژه های کوچه و بازار مهارت و ذوق هنری خود را به اثبات رسانید. یکی از موارد قابل ذکر در باره ماندگاری شعر نصرت رحمانی آشنائی او به صنعت شعر کلاسیک است که سروده هایش را موزون و آهنگین می سازد.

نیما یوشیج در اسفند ماه 33 خطاب به او نوشت: «...از اینکه اشعار شما به بهانه اوزانی آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغی نزده است، قابل این است که گفته شود: تجدد در شعرهای شما با متانت انجام گرفته است! اگر در معنا تند رفته اید، در ادای معنی دچار تند روی هائی که دیگران شده اند نشده اید!»

رحمانی شاعری است که دردها، ناکامی ها و ناهنجاری های سایه افکنده بر جامعه اش را به خوبی می شناسد و آنها را جسورانه باز گو میکند و از مغلطه گران هراسی ندارد؛ به راه خود می رود و باخرافه و رمالان سر ستیز دارد.

آخرین عابر این کوچه منم
سایه ام له شده زیر پایم
دیده ام مات به تاریکی راه
پنجه بر پنجره ات می سایم!
نصرت رحمانی
چشم های حلبی باز امشب
نگه خویش به من دوخته اند.
شمعها،گرچه دمی خندیدند
عاقبت گریه کنان سوخته اند!

آه...!این جام مسین از چه سبب
روی سکوی بدین سان گیر است؟
هوس میکده اش بود مگر
که بچنگال تو در زنجیر است؟

قفل بر چفت تو...سقاخانه
مادرم بست؟چرا؟راست بگو.
تا که شب زود روم در خانه
نکنم مست؟چرا؟راست بگو!

کهنه،کی زد گره بر محجر تو؟
اختر،آن دختر مشکین گیسو؟
چادر آبی خال خالی داشت؟
رخت می شست همیشه لب جو؟

بخت او باز شداخر یانه؟
پسر مشدی حسن او را برد؟
جادوی سغرای بگم کاری کرد؟
یا گره بر گره ی دیگر خورد؟

گردن شیر تو سقاخانه
مادری بست نظر قربانی
چشم زخمی نخورد کودک او
بعد از آن آه...!خودت میدانی

وای...این لاله گرد آلوده
یادگار دل خاموشی نیست.
وای این آینه دود زده،
عاقبت چهره نمای رخ کیست؟

آخرین عابر این کوچه منم
سایه ام له شده زیر پایم
قصه بس!گر چه سخن بسیار است
تا شب بعد سراغت آیم

نصرت رحمانی
اسفند 33

1 جام مِی:

Anonymous Anonymous می‌نويسد:

jaleb bood, mamnoon.

9:45 AM  

Post a Comment

صفحه‌ی اصلی <<