بگو، بگو همه پرسش
به مجيد زهری
زمان، زمان پلیدی است
جهان، جهان دروغ، جنگ و غارت و تزویر
چرا؟
چو روسپیان صدرنشین قلعه نو
و حرامیان فرمانروای قافلهاند.
چه حرف تازه!
توان داریش به گفتن "عدل"؟
که "عدل" بسته به "تخم" قوادان
و"داد" در ته گنداب خواهران ِ "پری"،
میکند "بیداد".
تو در سکوت و تعفن،
چه جستجو داری؟!
تو در نگاه پرِيشت
چه گفتگو داری؟
بگو، بگو همه پرسش
چه پرسشی داری؟!
ز دادگستر ِاین شهر ِدر گرو رفته،
که دادهایم دو دستی،
به صاحب دستار.
بگو، بگو همه پرسش،
چه پرسشی داری؟
زمان، زمان پلیدی است
جهان، جهان دروغ، جنگ و غارت و تزویر
چرا؟
چو روسپیان صدرنشین قلعه نو
و حرامیان فرمانروای قافلهاند.
چه حرف تازه!
توان داریش به گفتن "عدل"؟
که "عدل" بسته به "تخم" قوادان
و"داد" در ته گنداب خواهران ِ "پری"،
میکند "بیداد".
تو در سکوت و تعفن،
چه جستجو داری؟!
تو در نگاه پرِيشت
چه گفتگو داری؟
بگو، بگو همه پرسش
چه پرسشی داری؟!
ز دادگستر ِاین شهر ِدر گرو رفته،
که دادهایم دو دستی،
به صاحب دستار.
بگو، بگو همه پرسش،
چه پرسشی داری؟
1 جام مِی:
دوست من، امير بزرگوار!
هديهی یلدايی زيبايی بود. شرمندهام کرديد.
سپاس مر شما را.
مجيد
Post a Comment
صفحهی اصلی <<